خنده و فراموشی
۱۳۸۹/۰۷/۲۲
.
.
.
داشتم ميگفتم... میز بین ما به اقیانوسی بدل شد که تختهی چوبیاش... او را از من دور کرد و من دستم به هیچ نرسيد و به هیچ نميرسد و به هیچ نخواهد رسيد... حتا به دلوز و بلانشو و ژیژک و لِویناس.
...
platon...je te déteste
.
.
پیام جدیدتر
پیام قدیمی تر
صفحهٔ اصلی
درباره من
ferani
اين ديگه زياديه- توي دنياي مجازي اينهمه اتفاق واقعي افتاده
مشاهده نمایه کامل من
دنبال کننده ها
بايگانی وبلاگ
▼
2010
(28)
▼
اکتبر
(6)
...«در دوره خاصی از خودشناسی، خود را نفرتانگیز می...
بدون عنوان!
...داشتم ميگفتم... میز بین ما به اقیانوسی بدل شد...
...باید لم داده باشی رو مبل... فنجان چای و تخمه آف...
معرکه در معرکه
کتابخانهی عجیب...!
◄
اوت
(4)
◄
ژوئیهٔ
(2)
◄
ژوئن
(1)
◄
مهٔ
(6)
◄
آوریل
(3)
◄
مارس
(4)
◄
فوریهٔ
(2)