.
.
کافیست «هر شب تنهایی» را ببینید!... راستش بعد از دیدن فیلم از خودم پرسش و پاسخی به عمل آوردم که به راستی چه؟!... چه بود آن فیلمی که به خورد ملت دادند ... چه دیدیم؟ نمایش فیلم مهم نیست! جایزه ها هم مهم نیست! ما که بخیل نیستیم! اما آن چه مهم است... این منم که باید برایش تبلیغ کنم گویا!... جان میکنم همینها را بنویسم، اصلن من ساخته شدم برای نبش قبر! ... میگویید نه! ایناهاش!... جشنواره کی بود و حالا کی !!!... گرچه کمی هم آواره بودیم و خانه و خانمان نداشتیم، و البته حال و حوصله هم شرط است که خب نداشتیم. برای نوشتن از فیلمی که حال آدم را خراب میکند باید حال آدم خوب باشد تا بنویسد راجع به آن!... گاهی یک جو همت می آمد... اما کی؟ جایی که کامپیوتر دم دستم نبود و هی پشت گوش انداختم... تا امروز! امروز دارم به ننوشتههایم فکر میکنم و چه چیزهایی که میخواستم راجع بهشان بنویسم و نتوانستم! ... نمیخواهم براتان از فیلم تعریف کنم که چه بود و چه نبود، میخواهید دفاع کنید میخواهید نکنید! ...
برای نگاه وغ زدهی لیلا حاتمی از کجا باید شروع کنم! نه این که فکر کنید نمیتوانم از فیلم بنویسمها! نه!... اما بالاخره یک چیزی هم باید باشد تا اگر کسی خواست فیلم را ببیند ... رغبت کند برود ببیند!... من که تا دلتان بخواهد مینویسم! اما آخر خودتان مجسم کنید آن صحنههای آب دوغ خیاری زیارت و صحنههای خندهآور "کلمات مهر آمیز" را در فیلم!... آقا اصلن آن چه را بقیه نگفتهاند من میگویم... حالا با کمی تاخیر!... چه اشکالی دارد... برای همین فوری باید بروم سر اصل مطلب! ... بی تعارف! : کسانی که پوستر تبلیغاتی «هر شب تنهايی» ... را دیده باشند، میدانند چه میگویم!!! یک سری اسم و جایزه ردیف شده!... خداوکیلی آب در دهان آدم جمع میشود... مثلن جوايز بیشمار از جشنوارههای واشنگتن، منبر طلایی، دهلینو، زئير، (زرشک...) ساحل بيسائو، بنگلادش...! و هيفده هيژده تا جايزه هم متعلق به عوام...!... برای فيلم منتخب مردم!... و داوران!... و آپارتچی زحمتکش!... و باقالی فروشها و تخمهفروشهای لالهزار...!!!
بیشتر از این نمیتوانم قلمفرسایی کنم!... میشد توقع داشت که داوران خاک بر سر یک تجدیدنظری بکنند، اما نه! به جای آن کدام فیلم را بگذارند؟ ... ها؟ همان بهتر که هر شب تنهایی جایزهها را ببرد!... با کلی سوت و دست و قشقرق!... یکی میگفت: عجب فیلمی!... بمب بود لامصب! هه! ... من هم میگویم بمب که بود اما بمب ریدمان!
ما هم برای نیامدهها و نگرفتهها دست تکان میدهیم... ای بابا! کی به کی است...
به نظر من به احتمال زیاد آنهايی كه رفتند و فيلم را ديدند و باعث شدند تا این فیلم...!!! فيلم منتخب جشنواره بشود قطعاً عضوی از اعضای گروه عصا سفیدها بودند!... و باید بهشان جایزهای ویژه داد!... جایزه ویژهی تماشاچیان درپیت!... شاید برای دفعهی بعد... تشویق شوند و چشمانشان را باز کنند...
خدا رحمتت کند آقای صدرعاملی!... اما علیرغم آن چه ادعا میکرده این نبود آن شاعرانهترین فیلمش!... از آن طرف بايد ... به سر در ِ آن جشنوارهای كه چنين فيلمی را برندهی جايزه ميکند!... يک كارهايی كرد!... ترکمانی...!!! برازندهتر این که زرشك و تمشك و آب انبهی پلاتینی به این فیلم تعلق بگیرد !...
بیشتر از این نمیتوانم قلمفرسایی کنم!... میشد توقع داشت که داوران خاک بر سر یک تجدیدنظری بکنند، اما نه! به جای آن کدام فیلم را بگذارند؟ ... ها؟ همان بهتر که هر شب تنهایی جایزهها را ببرد!... با کلی سوت و دست و قشقرق!... یکی میگفت: عجب فیلمی!... بمب بود لامصب! هه! ... من هم میگویم بمب که بود اما بمب ریدمان!
ما هم برای نیامدهها و نگرفتهها دست تکان میدهیم... ای بابا! کی به کی است...
به نظر من به احتمال زیاد آنهايی كه رفتند و فيلم را ديدند و باعث شدند تا این فیلم...!!! فيلم منتخب جشنواره بشود قطعاً عضوی از اعضای گروه عصا سفیدها بودند!... و باید بهشان جایزهای ویژه داد!... جایزه ویژهی تماشاچیان درپیت!... شاید برای دفعهی بعد... تشویق شوند و چشمانشان را باز کنند...
خدا رحمتت کند آقای صدرعاملی!... اما علیرغم آن چه ادعا میکرده این نبود آن شاعرانهترین فیلمش!... از آن طرف بايد ... به سر در ِ آن جشنوارهای كه چنين فيلمی را برندهی جايزه ميکند!... يک كارهايی كرد!... ترکمانی...!!! برازندهتر این که زرشك و تمشك و آب انبهی پلاتینی به این فیلم تعلق بگیرد !...
.
.