۱۳۸۹/۰۶/۰۶

حرفه: سُست مدرنيست

.
.
.

انيميشن ‹‹مري و مكس›› را هر از گاهي مي‌بينم... تكه تكه يا وقت كنم از اول تا آخر... همان كارتوني كه عروسك‌هاي خميري‌اش با دست درست شده‌اند و خيلي ساده... از رابطه انسانيت مي‌گويند... همان چيزي كه در فيلم‌ها و تئاترها پيدايش نمي‌كنيم و اين انيميشن... از همان‌ها مي‌گويد...
بعد از ديدن... انگار مي‌خواهيم به دوست عزيزي كه دوستش داريم صادقانه بگوييم: من تو را براي آن چيزهايي كه نداري دوست دارم... و اين كه... چه طور... تمام همت نداشته‌ات را خرج كردي... سعي كردي تا او باورش بشود... مثل آن ماهي ِ توي تنگ آب ِ اتاق ِِ مكس... (نمي‌دانم اسمش هنري ِ چندم بود) كه بعد از رسيدن نامه‌ي مري به مكس... سرخوشانه و شوخ و شنگ... چشمك مي‌زد... از او مي‌خواهد... باور كند ... چون ماهي... دوستي را مي‌فهمد و تازه چشمك هم مي‌زند...
براي تصوير كردن اين صحنه، سراغ كارتون‌هاي ژاپني و اينا نرويد...
ديگر اين كه اگر مانند دكتر برنارد هازل هاوف (مشاور و دكتر مكس) معتقد باشيم كه دوستي از قلب مي‌آيد نه از چشم... دو حالت دارد: يا بايد خيلي خوش‌شانس باشيم تا با خود ِ مكس دوست شويم... تا به‌مان ياد بدهد رابطه دوستي... يعني قبول يك آدم با تمام نداشته‌هايش...
يا اصلاً قيدش را بزنيم چون طبق سنت ِ پست مدرنيست ِ ايرانيزه شده ... چنين چيزي... معنا ندارد يا ديگر مد نيست...
.
.

مورد دوم را مي‌خواستم اول بگويم ... به لحاظ اهميت آن... ولي چه فرقي مي‌كند... مي‌خواستم بگويم اين مادر ق... ها .. شايد بخواهند براي ‹شيوا نظرآهاري› حكم محاربه را قطعي كنند... نمي‌دانم... شايد فكر مي‌كنند ‹شيوا نظرآهاري› فقط يك نفر است...
.
.

سومين مورد هم عين دومي است.

.
.
.

۱۳۸۹/۰۵/۲۶

كي از قرمز مي‌ترسه...

.
.
.


Who's Afraid of Red, Yellow and Blue
Barnett Newman 1966

.
.
- چه كسي از قرمز مي‌ترسد، زرد و آبي؟

نقاشي از: بارنت نيومن / 1966

.
.
.

۱۳۸۹/۰۵/۲۴

خود ِ خود نشانه است!

.
.
.




.
.
.
خب! عكس كه بدون شرح است. اما من چند خطي را همينطوري... بگويم.. آخر نمي‌توانم راجع به اين خوشبختي و تطابق بين استعداد ملت و توقع‌شان... چيزي نگويم...
.
.
مي‌خواهم بگويم... چه هم‌وطن‌هاي گوگولي‌ايي داريم... به قول آن خواننده‌ي جديد ِجفنگ كه مي‌چرخد و مي‌خواند: «همه چي آرومه»... همه چيز واقعا آرام است... فقط مانده بود اين آقا... و خانواده‌اش احساس كنند كه رمزي از رموز شاد زيستن را كشف كرده‌اند و چه‌قدر خوشبخت‌اند...
.
.
-تا جايي كه يادم است و خدا را شاهد مي‌گيرم كه تا به حال... چشمانم توهم نزده ... اين قبيل تابلونويسي‌ها را براي حاج خانوم و حاج آقاهايي ديده بودم كه از عتبات عاليات مي‌آمدند و... خب... دليل مذهبي داشت و قابل احترام...
.
.
اما خدا مي‌داند اين مدل جديد تابلو... مرا ياد يكي از نشانه‌هاي قطعي ظهور آقا... انداخته... كه صداي پايش هم به گفته رهبر فرزانه... نزديك است....هه... اصلن مي‌گويم بياييم بي‌خيال اين اوضاع آرام و روح‌نواز بشويم ... و برويم دنيال چيستي ِ رمز خوشبختي ِ خانواده‌ي اين آقاي ِ ژوهانسبورگ ديده... و ببينيم چه طور... تا اين اندازه(در حد نخود)... توقع‌شان را از زندگي... پايين‌آورده‌اند و از زندگي‌شان لذت مي‌برند...


.
.
.

==›› بالاخره موفق شدم يك عكس در وبلاگ بگذارم : ) براي بهتر ديدن عكس ِ "مردي كه ديد!"... روي آن كليك كنيد.
.
.
.

اين سوژه‌ها احتمالن فقط در ايران قابليت ظهور دارند؟!!


.
.
.

۱۳۸۹/۰۵/۲۰

مرگ ديررس ِ باكونين

.
.
.
آدم بعضي كتاب‌ها را كه مي‌خواند نمي‌تواند ازشان بگذرد چون آن قدر خوب و خواندني‌اند كه دلش مي‌خواهد آن را معرفي كند تا ديگران هم در اين لذت شريك‌اش بشوند. «تبعيديان سودايي» از همين كتابهاست... ماجراي نسلي از روشنفكران روسي نسل 1840 كه در روسيه تزاري ِ نيكلاي اول به سبب فشار حكومت ديكتاتور... به اروپا مهاجرت كردند تا فعاليت‌هاي خود را ادامه دهند و انديشه‌هاشان را از همان جا منتشر كنند. "كار" به زندگي نسلي از روشنفكران روس- در نيمه ي قرن نوزدهم- مي‌پردازد كه علي‌رغم فشار سيستم حكومت استبدادي خاندان رومانف هدف‌شان اصلاح كشور و دلسوزي براي ميهن است و در آن جا است كه موفق مي‌شوند برخي از شورانگيزترين مكتب‌هاي فكري قرن نوزدهم را تاسيس كنند... همان افكاري كه به قرن بيستم و اكنون هم كشيده شده است.
"كار" كه خود، نويسنده و مبارز سوسياليست انگليسي است در پژوهش‌ خود، روش ويژه‌اي را بكار برده و خواننده را سرشار از لذت مي‌كند چرا كه به محض آمدن نام تاريخ... انتظار مي‌رود با متني خشك و دور از وقايع سروكار داشته باشيم، اما نويسنده "رمان" را وارد تاريخ كرده و گونه‌اي «مستند رمان» نوشته است.
در بين چهره‌هايي كه زندگي خصوصي و عمومي آنها را مي‌خوانيم.... دو چهره سرشناس «الكساندر هرتسن و ميخائيل باكونين» از ديگران خواندني‌ترند... همان دو نفري كه يكي در راه دموكراسي بورژوايي و ديگري در روش آنارشيزم بنيانگذار جنبشي بودند كه دامنه‌اش روسيه را فرا گرفت. "كار" مي‌گويد: هر دو نابغه بودند، اما باكونين دير مرد، (يعني زماني كه زمامداران حزب بلشويك مكتب فكري او را طرد كرده بودند) و شايد بتوان گفت... هرتسن به موقع مرد، زيرا در دوران كمونيست‌ها، ميداني در مسكو به نام او موصوف شد و مهم‌تر از آن، ماركس نيز برخلاف باكونين... جواز حقانيت هرتسن را صادر كرده بود...

ديگر اين كه: دوره خفقان نيكلاي اول، براي آن‌هايي كه مي‌خواستند پيشرو باشند و نه پيرو... محاسن و معايبي داشت. رمانتيك‌هايي مانند هرتسن، آگاريوف و باكونين همواره جلوتر از ديگران بودند و هر كدام به روش خود... عقايدي داشتند... به عنوان مثال باكونين يك چريك مبارزي بود كه بي‌وقفه مي‌خواست آرمان‌هاي بلندپروازانه خود را در زندگي مردم رواج دهد... دريغ از اين‌كه خودش از اداره زندگي روزانه‌ ناتوان بود. باكونين تا ‌آن جا كه مي‌توانست سعي كرد تندتر از بقيه برود... و افكار ويرانگري داشت كه بي‌معطلي خواهان اجراي آن بود... همان‌هايي كه سرانجام خود را نيز گرفتار كرد و در انتها رهبر آن‌هايي شد كه در همان زمان هم او را از مد افتاده به حساب مي‌آوردند.
.
البته ما از نيكلاي ِ مخوف و ديكتاتور چندان هم ناراضي نيستيم :) چرا كه اگر او نبود... تولستوي نمي‌توانست شاهكار خود را بنويسد. از همان دوراني كه رمانتيسم مد بود... تولستوي با جنگ و صلح‌اش به خوبي ثابت كرد كه تاريخ برخلاف نظريه رمانتيك‌ها، از قانون خاصي پيروي نمي‌كند و مي‌تواند نتيجه‌ي تمام داده‌ها را تغيير بدهد و جناب "كار" هم به روش تولستوي كتابش را نوشته...
.
.
«تبعيديان سودايي» در سال 1380 ترجمه شده و آن چنان جذاب است كه مطلقاً... از يك رمان بزرگ روسي... چيزي كم ندارد.

.
.
.
تبعيديان سودايي
ادوارد هَلِت کار
ترجمه‌ي خشایار دیهیمی
انتشارات: طرح نو/چاپ اول 1380/ 414 صفحه
عنوان اصلي كتاب
: The Romantic Exiles/E. H. Carr/London, 1998
.
.
.

ب.ت. براي خوانندگاني كه اين قبيل كتاب‌هاي تحقيقي داستاني را مي‌پسندند شايد خواندن «متفكران روس» نوشته آيزيا برلين/ ترجمه نجف دريابندري هم لذتناك و جذاب باشد چرا كه او در كتاب كلاسيك خود، به جريان‌هاي فكري پس از سالهاي 1848 مي‌پردازد و معرفي‌شان مي‌كند... «« البته به شرطي كه آن را در بازار كتاب پيدا كنند!»»
.
.

==»» مي‌خواستم عكس كتاب را هم اينجا بگذارم اما با تمام توان و تكنولوژي‌ايي كه در اختيار دارم... نتوانستم.
.
.
.