.
.
.
گاهي به انواع دلايل، مانند كپك زدن!... رسوب كردن!... جلبك زدن! و غيره ... نميتوانيم خودمان را درست ببينيم و همين باعث ميشود ... نسبت به خودمان، غيرمنصفانه قضاوت كنيم. لابد به خاطر تهنشينشدن همان چيزهاي سنگين و زائد در خودمان...!...
چارهاش شايد اين باشد: بايد بگذاريم كمي از خودمان دور شويم. همان زبالههاي فكري كه هدايت ميگفت بايستي دور بريزيمشان....! يا همان فاصلهي معروف با خود... تا بتوانيم به اين اوضاع بيريخت...سرو ساماني بدهيم.
كلاً جمع و جور كردن خودمان... يك پروژهي بزرگ... در ابعاد ملي است! كه كار و انرژي ريادي ميخواهد...! و بايد گاهي انجامش داد. از قضا جناب نيچه هم يك شعري در همين مايهها دارد: " تا چه اندازه ميخواهم كمي از خودم دور شوم تا چهرهام را نيكوتر بنگرم"
خب. اين دور شدن از خود يك طرف ماجراست. جريان بعدي، شايد مقايسه باشد...مقايسه نه به آن معنا: "ببيني اون يكي چي داره و من ندارم..." نه... فقط براي اين كه بدانيم كجاي كاريم...بعله...
آخر ... گاهي بي آن كه بدانيم به جاده خاكي زديم!... و براي اين كه بدانيم كجا بوديم و آيا برداشتهايمان درست بوده يا اشتباه و ناقص... و اگر بوده... دليلش چه بوده...
به هر حال خيليها ميتوانند درست و حسابي به آدم كمك كنند و برداشتي منصفانه از كارهاي ناقصمان داشته باشند... كساني كه اگر تعريف نميكنند... لااقل كمبودها را دوستانه ميگويند... و جاي تشكر دارد... يا به زبان خودماني: دمشان گرم...
بالاخره آدميزاد است ديگر... ميخواهم بگويم خيلي چيزها هست كه بايستي عنوان شود... سكوت چارهش نيست... به عنوان مثال، آدم... بايد از خودش تعريف كند؟!! يا نه؟! بعله.. اين همه گفتم تا به اين جا برسم... به جريان نارسيسيم ِ عصر حجري هم كاري ندارمها...
ولي گاهي لازم است. باور كنيد!... حالا شوخي شوخي بياييم به يك آدمي!... نگاهي بيندازيم ...! ببينيم... ! ... همين آدم!... همين كه مدتهاست از خودش دور نشده.. چه جور جانوري است؟ ميتواند به خودش بنازد ...دور از جان!... يا...نه!...
آدمي كه خوشسليقه است، شيرين زبان است، اكتيو است، طبعي متعادل دارد (البته بيشتر اوقات) و سعي ميكند براي ديگران آرامبخش باشد- حالا براي خودش نيست گاهي.. به جهنم... مهم نيست... گاهي هم كمي سبكسر و خيلي خالهزنك!... كه خب... لابد به خودش مزه ميدهد...
يك جور مرام و معرفت هم دارد كه بيتعارف... اين اواخر... در كمتر آدمي ميتوان پيدايش كرد (نيست نگرد، گشتيم نبود) به راحتي هم چيزي را قبول نميكند. كلهشق نيست ولي خب... اهل استدلال و ايناست يحتمل... و خلاصه شعور اجتماعي دارد. گاهي هم اين و آن را دعوت به ديوانگي ميكند!... و ميداند عقل كافي نيست... راستش... كارهاي عاقلانهاي كه انجام داده راضياش نكرده!... هه... بنابراين دعوت به مراسم ديوانگي راه انداخته. ميداند اگر عاقل شود براي خودش غريبه است و اگر ديوانه شود براي تو.
با همهي اينها ميداند نياز دارد ديوانه باشد... تا تو او را درك كني...
پ.ن. خودم "خود ... خود ..." ها را نشمردم در متن... : )
.
.
.
.
.
۱۳۸۹/۰۳/۰۱
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
روراستي اگر محكوم نشود كمياب است.
پاسخحذفشوخي شوخي...... ظريف و خوب نوشتيد.باز ميخوانمتان
به در امتداد: ممنون از شما.
پاسخحذف