.
.
.
نميشود تمام آن چيزهايي را كه ميخواهم بگويم... اما... به احتمال زياد در اين نوشته يك استثنا خلق شده!... همان اختراع! چرا كه در اين نوشته... من از قبل بازندهام و با سماجت مثالزدني ميخواهم موفق نشوم. يك شكستخورده... خونم حلال!... نيچه ميگويد: " با خون خود نوشتن سخت است".. درست ميگويد سخت است... بلانسبت مثل اين نوشته!
...
به كار آدميزاد كه نگاه كنيم ميبينيم... همين موجود دوپا... چه چيزهايي را كه تا حالا خراب نكرده...بعله... و همچين بيراه نيست بگويم... كار آدم... كلهم اجمعين! خراب كردن است... و جواب اين سوال كه "چيا رو خراب كرده"... ميتواند اين باشد: "... همون چيزايي كه اصّن نميدونستيم چيان... و زديم... داغونشون كرديم... چرا كه ميخواسيم بدونيم چيان..." از بد روزگار... همان چيزهايي هم كه خودمان اختراعش كرديم... اين وسط... زديم و داغان كرديم... چيزهايي كه نبايد بهشان گير ميداديم... و توجه بيش از حد به آنها باعث نابوديشان شد... چيزهايي مثل خدا، عشق، زندگي و ...! و در خراب كردن اين چيزها از همهي قدرت و توان... مايه گذاشتيم... و چه قدر هم افتخار ميكنيم...! بيش از حد احساس غرور ميكنيم...! حتا از اين بدتر! مجبور شديم برويم آن بالا تا از روبرو نگاهشان نكنيم... آن بالا فكر ميكرديم همه چيز را ميتوانيم بفهميم...!
يك روز... آمديم دانستنيهامان را ريختيم رو هم!.. تا ببينيم اين خدا چي چي است آخر! از بين جمع... هماني كه ترسوتر و احمقتر بود... فوري ادعا كرد كه پيدايش كرده... من كه ميگويم براي رسوا نشدنش... تمامش كرده! آنهايي كه از آن احمق... شهامت بيشتري داشتند... گفتند: خدا!!؟؟ كو.. كجاست... از اول هم كه نبوده بيپدر... گفتيم به درك! بيخيال خدا!.. و واقعاً هم به درك.. گذاشتيم به حال خودش... تا طفل معصوم... مرد. به همين راحتي. بعد همين جمع... مدعي عشق شد... مثل مرغان آقاي عطار معروفه... هر كسي يك تصوري داشت از خوشگلي، و زشتي آن... يكي هم درآمد گفت: "آن چه زشت است شروع عشق است و لاغير" ... لابد منظورش اين بوده كه عشق از همان اولش هم بد و بيريخت بوده (اي تو روحت!) باز هم دانستنيهامان را ريختيم رو هم! تلنبار...! پيدا نشد... فرق اين با آن بالايي اين بود كه فكر ميكرديم ميدانيم دنبال چه چيزي ميگرديم... ! نتيجه اين شد زديم و معنياش را هم خراب كرديم... بدتر از همه اين كه هر كسي... هر جور راحت بود... هر جور دلش خواست... اسم ديوانگياش راعشق گذاشت... چند نفري هم گفتند بيخيال و مسخره كردند و نفي كردند!... و اتفاقاً همين خاك بر سرها بودند كه اول از همه عاشق شدند و آخر سر...!!
من ديگر حال نداشتم به زندگي فكر كنم... رفتم تو كار خنده... گفتم خيلي نازه... خيلي. اما چند نفري از جمع... وسط همان خنده... كه حالا همهگير شده بود... گفتند.. "ها... آهان... فهميديم!... اون كه اصن هيچي نيست " و كمكم لباهاشان افتاد پايين... چند نفري هم گفتند براي خلاصي از همه چيز... بياييد به هيچي نبودنشان بخنديم... گلدرشتترين بهانه... براي رهايي (ديگر دارد حالم به هم ميخورد) بعد آمديم به خندهها مشكوك شديم... كي بود كه از همه بلندتر... بهتر ... نازتر... ميخنديد... ؟؟؟ ها........؟؟؟ بيخيال. خودمان زديم داغان كرديم... آن جمع را هم... زنداني كرديم... كه چي؟ تا نخندند؟؟... اما به خوانندهاي كه اينها را ميخواند... ميگويم... بخند... به اين چيزهايي كه ميخواني... بلندتر بخند... فقط بخند جان مادرت... تو را به هر چي كه تا حالا اختراع كردي و حفظش كردي... اگر هم ماجرا را نفهميدي... بلندتر بخند!... با آنهايي كه نميدانند خنده چييست... كاري ندارم...
.
.
.
۱۳۸۹/۰۵/۰۲
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
فرانی عزیز درود بر تو
پاسخحذفمی دونی آدم که خراب کار هست اما اینطوری هم می شود گفت که خراب آن کرد که آدم آفرید! مغلطه ای ست در نوع خود ...شک برانگیز ..بی جواب...لوپ مسخره... آدم ها زیادند و هر کدام شان پیچیدگی های خودشان را دارند و روز به روز ..هوم؟...به پیچیدگی های شخصیتی شان اضافه می شود ...حال این همه که باهم برخورد کنند چه بلبشوری شود...تصادف.تصادف همیشه خرابی دارد..هیچ چیز خرابی بعد از تصادف درست نمی شود، می شود؟..باید خود را نشان داد..سرت را بالا بیار حتی با دست گذاشتن بر سر کسی برای بلندتر شدن.. تا بوده همین بوده ساز مخالف..خراب کردن..خراب کردن آنچه بوده..هرچه بوده..بت،خدا،عشق،من،تو..ته اش همین است بخند جانم ، بلندتر..بلندتر
:( :-<
بالا رفتن براي احاطه و تكبر را بيشتر ميگفتيد. اما اشاره ي خوبي بود. چيزي را از روبرو نميشود ديد همان طور كه سيلويا پلات نظري داشت بر همه جانبه ديدن عشق.برداشتي كه از وبلاگ شما دارم را برايتان ميگويم.
پاسخحذفتا فرصتي دوباره دوست عزيز.
سلام فرانيلاگ
پاسخحذفخنده دواست؟ منظور خنده ديوانه هاست؟
به سياوش: ممنون. به قول معروف خانه از پايبست ويران است :)
پاسخحذفبه سيما: مرسي دوست عزيز
به دنيا: سلام دنيا. خنده ديوانه ها بدون دليله. آدمايي كه ميدونن براي چي ميخندن و بايد بخندن يه كمي اوضاعشون فرق ميكنه.
واقعا فرزند خلف کوندرایی!!!
پاسخحذفرسما ندیده بودم کسی تا این حد کوندرا رو درست فهمیده باشه و از اون بالاتر این که به این خلاصگی بیانش کنه
تبریک میگم البته نه به خاطر نثرت
به خاطر فهمت!
http://kolbe-e-mah.blogfa.com/post-210.aspx
پاسخحذفبه مه:
پاسخحذفممنون دوست عزيز. لطف كردين.